یازدهمین نوشته واسه پرهام گلم
سلام شازده پسر صبح بامادرجون ودایی کامبیز رفتیم پیش پدرجون شماکلا"لالا بودی بهتر چون هواخیلی سرد بود مارورسوندن خونه ورفتن شمال خیلی گریه کردی دوری همینه دیگه عزیزم .خدابه همراهشون باشه
پریشب رفته بودیم خونه خاله شیمااینا خوش گذشت البته به شما بیشتر با عسل و غزل غوغاکردین هلنا هم اونجا بود به اقول خودت هلنا جان ..........بهم میگی مامان من هلنا روخیلی دوست دارم اما باباش سبیل داره
وای وای خدا به دادمون برسه از همین الان !!!!!!
الهی فدات شم داری نماز میخونی میگی از خدای مهربونم خواستم برام خوراکی خوشمزه بفرسته عزیزم...........وای دوباره یادت اومد مادرجون کو چرانمیاد؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی