بیست و پنجمین نوشته واسه پرهام گلم
سلام مامانی الان داری لالا میکنی، دیروز رفته بودم خیاطی وای پرهام از پشت تلفن اینقدر ناز صحبت میکنی که تواون 2ساعتی کلی دلم واست تنگ شده بود. گل پسری چند وقته هر چی میخواد بخوره به شکل چشم چشم ،دوابرو باید باشه .....
جدیدا" یه چیزی که میخواد میگه " بی زحمت بهم بدین " عزیزم....
آهان پرهام اینو بگم چند وقته به همه چی میگی بادمجون !!!! مادر جون بادمجون - پرهام بادمجون افتاد تو قندون - مسواکم بادمجون شده - مامان فرنوش بادمجون - هرکی رو میبینی میگی بادمجون سلام - توقشم مجید و مرضیه (دوستامون ) کنار هم عکس میگرفتن از کنارشون رد شدی میگی " مجید بخشی رو شبیه بادمجون شده " .....بادمجون رو از کجا درآوردی ، نمیدونم .....
راستی از خودت شعر سرودی :
یه توپ دارم قل قلیه
پرهاشو وا میکنه
با بچه ها زندگی میکنه
الانی بهت میگم بخواب امشب میخوام برات شام الویه درست کنم ، میگی توش نخود حبوبات (منظورش نخود فرنگی) و هویج داره .یکمی سر خوردن این دوتا بازی در میاری ولی به اقول خودت کیتی خورد منم میخورم و بعد میگی من قوی ام ، ماشین پلیس دارم.....
یه چند تا از عکسای قشم رو میذارم ، بیشتر عکسات پیش عمو محسن .
پرهام در سیتی سنتر......
پرهام و امیر پارسا......
پرهام و امیر پارسا و فاطمه توی لنج ....